خادم | شهرآرانیوز؛ «به صورت خلاصه عرض میکنم که من فقط یک مترجم ساده هستم که به قصد خدمت به فرهنگ پنجاه سال است قلم میزنم و امیدوارم بازهم بتوانم به این خدمت موردعلاقه خود که تنها مایه دل خوشی من در زندگی به ویژه در دوران پیری است، همچنان ادامه بدهم.» نویسنده این سطور ۲۴ دی ۱۳۷۶ حدود چهارسال و نیم پس از نوشتن این نامه از دنیا رفت و البته تا روزهای آخر به تنها دل خوشی اش و در واقع در نیمههای یک عیش مشغول بود که رفت و آخرین ترجمه اش ناتمام ماند. او عاشق حرفه اش بود.
وقتی در مصاحبهای از من پرسیده بودند که شما اگر روزی دیگر نتوانید به کار ترجمه ادامه بدهید و به عبارت دیگر به دلیل بیماری چشم از کار بیفتید، چه احساسی خواهید داشت، گفته بود: «آن وقت دیگر من خودم را مرده میدانم، چون تا وقتی زنده ام که بتوانم کار بکنم و اگر نتوانستم به کارم ادامه بدهم، با مرده هیچ فرقی نخواهم داشت. مرگ من آن روزی است که نتوانم ترجمه کنم.» محمد قاضی برخی از مهمترین آثار ادبیات جهان را به فارسی برگردانده است؛ «دن کیشوت»، «آزادی یا مرگ»، «زوربای یونانی»، «جزیره پنگوئن ها»، «شازده کوچولو»، «دکامرون»، «قلعه مالویل»، «قربانی»، «نان و شراب»، «مادام بوواری» و «آخرین روز یک محکوم» بخشی از کارنامه بلندبالای اوست.
قاضی مترجمی نبود که اثری را خلاف سلیقه و باورش ترجمه کند: «اصولا برای من کتابهای رمان دو دسته است؛ یک دسته فقط سرگرم کننده هستند و فقط برای تفریح و وقت گذرانی خواننده نگارش یافته اند.
دسته دوم رمانهایی هستند اجتماعی که در آنها نویسنده در ضمن سرگرم کردن خواننده، دفاع از آزادی و دمکراسی و حقوق اجتماعی و مدنی ملت و حمله به استبداد و زورگویی و نقد خرافات و معتقدات پوچ و غلط را هدف خویش قرار داده است. من طالب این دسته از رمانها هستم و تاکنون کتابی را ترجمه نکرده ام که نویسنده این هدف بزرگ انسانی را در آن دنبال نکرده باشد.
برمبنای همین اصل و عقیده است که خوانندگان ترجمههای من، مرا مترجمی متعهد میدانند و یقین دارند که هر کتابی را از من بخوانند، رسالت انسانی نویسنده را در آن خواهند دید. در سال ۱۳۴۵ بود که روزنامه کیهان نیز به تقلید از روزنامه اطلاعات تصمیم گرفت ماهی یک کتاب از نویسندگان مغرب زمین منتشر کند و اول بار هم مرا خواست و پیشنهاد کرد که کتاب «ساعت بیست وپنجم» نوشته یک نویسنده معروف رومانیایی را برایشان ترجمه کنم.
گفتم تا کتاب را نخوانم و نپسندم، ترجمه نمیکنم. خواندم و نپسندیدم و امتناع کردم. در آن موقع حق الترجمه را ۵ هزار تومان میدادند و با دادن این پول دیگر کتاب به خود کیهان تعلق میداشت و برای چاپهای بعدی چیزی به مترجم تعلق نمیگرفت. ۵ هزار تومان در سال ۱۳۴۵ پول کلانی بود و من هم به سبب بیماری زنم بسیار به آن احتیاج داشتم. با این وصف، زیر بار نرفتم. کیهان برای اینکه کتاب اولش با ترجمه من باشد، ۵ هزار تومان را تا ۷ هزار و ۱۰ هزار تومان هم بالا برد، ولی من همچنان به سبب منطبق نبودن موضوع کتاب با ذوق و سلیقه خودم، حاضر به ترجمه آن نشدم.»
حُسن انتخاب و تعهد به تنهایی نمیتوانند ترجمه اثری را خواندنی کنند و چه بسیار آثار ترجمهای که با وجود اهمیت اثر، در ترجمه از دست رفته یا دچار اشکالات جدی شده اند. مترجم تراز اول مترجمی است که علاوه بر دقت، کلام روانی هم داشته باشد: «دقت در امانت وظیفه اصلی مترجم است و حال اگر مترجمی این دقت در حفظ امانت را با روانی کلام توأم کند، میتواند ادعا کند که مترجم ورزیده و توانایی است و اگر از عهده این کار مهم برنیاید، در ردیف دوم قرار خواهد گرفت.»
انتخاب کلمه یا معادل درست همیشه کاری ساده نیست. «دن کیشوت» را شاهکار ترجمههای محمد قاضی و یکی از بهترین نمونههای ترجمه در زبان فارسی میدانند، اما این مهم به آسانی به دست نیامده است و قاضی گاه برای پیداکردن یک معادل مناسب ساعتها و روزها درگیر بوده است. برای نمونه، پیداکردن معادل مناسب برای همان نخستین کلمه این رمان سه روز وقت مترجم را گرفته است. این عبارت در فرانسوی معنی «خواننده بیکار» داشته، ولی قاضی نمیخواسته است تحت الفظی ترجمه کند: «سه روز تمام گیر کردم. قلمم روی کاغذ ماند و بالاخره این را پیدا کردم:ای خواننده فارغ البال.»
اما زبان محمد قاضی چطور به این ورزیدگی رسیده است؟ او در پاسخ میگوید: «کتابهای ادبی کلاسیک خودمان مانند گلستان سعدی و کلیله ودمنه و مرزبان نامه و تاریخ بیهقی و صدها کتاب دیگر زیاد مطالعه میکردم و از طرفی، به قدری شعر از شاعران کلاسیک خودمان زیاد میخواندم و از بر میکردم که بدون اغراق یک وقت در سالهای ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ که من سی وچهار یا سی وپنج ساله بودم، بیش از ۵۰ هزار بیت از اشعار شاعران خودمان از بر داشتم. [..]باری، مطالعه آثار کلاسیک فارسی به ویژه ازبرکردن اشعار شاعران کلاسیک به تسلط یافتن بر زبان فارسی بسیار کمک میکند و مترجم را با ریزه کاریهای زبان آشنا میسازد.»
او برای تشخیص و تمیز یک ترجمه خوب پرسشهای هفت گانه را مطرح میکند:
۱- آیا مترجم مفهوم متن اصلی را رسانده است؟
۲- آیا در ترجمه لحن نویسنده حفظ شده است؟
۳- آیا مترجم زبان خاص و متناسب با متن را دریافته است؟
۴- آیا مترجم واژههای درست و دقیق و خوش آهنگی به جای واژههای متن اصلی انتخاب کرده است؟
۵- آیا مترجم دستور زبان را رعایت کرده است؟
۶- آیا در ترجمه، طول کلام یا برعکس ایجاز نویسنده اصلی رعایت شده است؟
۷- آیا به نقطه گذاری اهمیت لازم داده شده است؟ ۷
منابع:
۱، ۲، ۳، ۴، ۶. فصلنامه مترجم، شماره نهم، بهار ۱۳۷۲،
۵. محمد قاضی و دن کیشوت، گفت وگوی حسن مرندی، ابوالحسن نجفی، جهانگیر افکاری، نجف دریابندری و کریم امامی با محمد قاضی، کتاب امروز، دفتر اول، ۱۳۵۰،
۷. درباره هنر و ادبیات، شمار چهارم، درباره ترجمه، به کوشش ناصر حریری، ۱۳۳۶